چرت گویی های نیمه شبی من
خیلی دلم میخواد بنویسم خیلی ولی نمیدونم چی بگم از کجا بگم
امشب اولین شبیه که انقددددر زود تموم کردم درسامو سر غروب تموم شد!!!
سرم درد میکنه و هیچ فیلمی ندارم ک ببینم فعلا باید یک ساعت صبر کنم تا فیلمم شروع بشه و در حال حاضر بیکارم
خب چی بگیم بهتره ؟!
بیاین از این بگیم که ... چقدددددر یه سفر برا هممون لازمه میگم لازمه همینطوری از کنار کلمش رد نشین واقعا لااااازمه اونم یه سفر طولانی اونقدر که دلم واسه خونم تنگ بشه !
خب کجا باشه خوبه ؟؟؟
باید بگم من همیشه دلم میخواست چند شهر رو تو ایران برو بگردم " داخل ایران فعلا " که شامل تبریز ، شیراززززززز ( اوف من عاشق شیرازم) ، اصفهان، کیش .
اینا رو از بقیه بیشتر دوس دارم هر کدوم دنیایی هستن برا خودشون اصن یه مقوله ی خووووبین که نگو که نپرس :-)
انگشتام سردرگمن که خب که چی ؟، بقیش؟؟ باید بگم همین دلم ی سفر میخواد که معنیش میشه خستم اونم خیلی زیاد خسته از همه چی از همه چی
از روزای مثل همیشه راکدم از امتحانات که دست از سر کچل ما ور نمیداره و حالا حالا ها هم قصد نداره ورداره از این روزا در کل خلاصش کنم تو همون مورد آخر بود :-)
اصلا نمیخوام که الان خونه باشه دلم میخواد برم دریا :-( خیلی نیاز دارم بهش
به سکوتش ب خلوتیش ب صداش به همه چیش ب هوای سردش ب همه چیییییش
خب فعلا زیاده گویی کردم شب بخیر فعلا :-)