سقف من آرامش است

بگذار که چشم ها ببندد / کمتر به من این جهان بخندد
مشخصات بلاگ

گاهی اوقات نیاز نیست حتما سقف بالای سرمان از آهن و سیمان و گچ باشد
تا بگوییم " سقفی بالای سرمان است" میتواند این سقف آسمان سیاه و سفیدمان باشد
که شب ها با نور ماه و قندیل های آسمان و روزها با خورشید روشن شود
گاهی هم این سقف میتواند " آرامش " باشد
سقف من آرامش است :-)

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ب.ظ

گوشه ای از دنیای بی نهایت ذهن من :-)

روزی بزرگ خواهم شد زمانی که هیچ دلم نمی خواهد بزرگ شوم. روزی که آن روی زندگی را هم خواهم دید. آن روی ناخوشش را. آن روزی که از دست میدهم برای اینکه بدست بیاورم. البته من این قانون را خوب میدانم بدست آوردن هر چیزی بهایی دارد که باید پرداخت اما دانستن یا تجربه کردن کیلومتر ها فاصله دارد . 

من هیچ وقت آرزویم بزرگ شدن نیست و نخواهد بود با اینکه از کودکی ام عااااشق پوشیدن لباس های بزرگ تر از قدم بودم عاشق پوشیدن پیراهن گل گلی گشاد مادربزرگم و شو گذاشتن برای خانواده در شب های شنبه  عاشق پوشیدن لباس مدرسه ی خواهرم بودم اینکه بروم مدرسه اش با یک کیف به اندازه ی قدم و یک مانتو که برایم پیراهن دنباله دار محسوب میشد :-D  حتی الان هم لقمه هایم را بزرگ تر از دهانم برمیدارم اما از وقتی که قدرت آرزو داشتن را پیدا کردم هیچوقت " بزرگ شدن" در آن جای نداشت. 

من آدم بزرگ های زیادی را دیده بودم زندگی های همه شان را دیده بودم و آن موقع ها بود که تصمیم گرفتم را شروع کردم تصمیم بین آنچه میخواهم و آنگه روزی باید شوم . من آنچه میخواهم را انتخاب کردم . 

میدانید ؟ وقت هایی که دارم خودم را برای مادرم لوس میکنم گاهی وقتا به من می نگرد و می پرسد نمیخواهی بزرگ شوی؟؟؟؟ 

همیشه جوابی دارم در مقابل اینگونه سوال ها . همیشه میگویم (( شما که بزرگ شدید چه خیری دیدید که من ببینم)) :-D

اما حالا برخلاف خواسته ام دارم احساسش میکنم که هر سال از سال قبل بزرگ تر میشوم و این روند کاملا تدریجی است البته برای من ! این را میگویم چون هستند کسانی که زندگی آن ها از اول بزرگ بار آورده بود یا اینکه یک شبه بزرگ شدند مثل پسر بچه ای که خانواده اش را یک شبه در سانحه از دست داده مجبور است زنده بماند زندگی کند و " بزرگ " شود .

من دارم بزرگ میشوم و نمیدانم هنوز که این خوب است یا بد . شایدم لازم!

من در زندگی دیدم که هر چه بزرگ تر شویم پاکی مان و کودک درونمان نقشش کوچک تر و کمرنگ تر میشود و من نمیخواهم ، هیچوقت نخواستم. 

از وقتی یاد گرفتم آرزو کردن را رویا بافتن را حرف زدن با خدایم را ، آرزو کردم و همیشه از خدا خواستم که « میخواهم دنیایی بسازم که در آن هیچ آدم بزرگی وجود نداشته باشد ، دنیایی بسازم که فقط من باشم و یک نفر ، دنیایی که زیباست ساده است پیچیده اش نمیکنم آلوده اش نمیکنم دنیای خودم که آجر ب اجرش را با دستان خودم خواهد چید »

برای من دنیای آدم بزرگ ها غولی بود و هست زیرا که وقتی ب آن فکر میکنم بدجوری مرا می ترساند زیرا که بزرگ است شلوغ است پوسته ی زیرین دارد این رو دارد آن رو دارد پیچیده است و آدم هایش ..... بیشتر از هر. چیزی مرا " آدم" هایش میترسانند! 

کسی هست که فکر میکند حرفم اشتباه است ؟ اگر هست نقدم کنید :-) 

آری ! فکر ها هم غلط املایی دارند :-) اگر هست آن را بگیرید نمیخواهم بیهوده بترسم 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۳
** دریا **

نظرات  (۲)

چرا پستات ساعت نداره؟:) یه لحظه فکر کردم پست همین الان از تنور در اومده و به قولی داغه داغه:)
اتفاقا دیشب داشتم به یه نفر میگفتم دوستندارم بزرگ شم:) حس میکنم تا همین حاش اندازه کافی دهنمون ساییده شده:) 
خلاصه که به کجا شنین شتابان!
اصن منگران [نگران نباش] دریا جان. بذار پام برسه شمال! چنان دوتا کودک درون فعااااال رو ول کنیم لب ساحل که خدا داند:-D 
یه لحظه به "خیلی" بزرگ شدنمون فکر کردم. به مثلا، ۶۰ سالگی! فرض کن!!!! فقط میتونم با خودکشی پیری رو تحمل کنم:)
پاسخ:
عه؟ نداره ؟ به خاطر قالبشه فک کنم :-)
تو که دیگه تا اطلاع ثانوی باید تو همین مقطع بمونی استپ کن لطفا چیه اصن؟ آدم بزرگ باشه که چی بشه والا :-D
موج بازی شن بازی :-D  
وای شصصصصت ساااال من از اینکه سال بعد بشه برم دانشگاه و خلاصه بزرگ بشم یه ترس مبهمی منو میگیره چه برسه شصصصصت سالگی نگوووو ...
دقیقا پیری خیلی بده خیلی بیا " بش فک نکنیم" :-D :-D
این پستت منو یاد حرفی که بهم زدی تو همین کامنتای اخیر انداخت. همین بزرگ شدن و کودک درون.
بزرگ شو، قوی شو، تجربه کسب کن و دیدت رو وسیع تر کن.. وسیع تر، وسیع تر
ولی هیجوقت نذار کودک درونت قهر کنه ازت و درو رو خودش ببنده، قلب شاد  و مهربونت رو از دنیای ادم بزرگونه حفظ کن .. :)
پاسخ:
میدونی یاسی؟ تجربه کسب کردن منو یکمی میترسونه گاهی میترسم از اینکه در همین حین ها این تجربه به من آسیب بزنه 
برای اینکه " تجربه" کسب کرد باید چیزی رو از دست داد برای اینکه قوی بود باید شکست خورد میدونم اشتباهه ولی من از شکست هایی میترسم که نتونم بعدش بلند شم که عوضم کنه ! 
:-)))) حفظش میکنم قول میدم :-) قول دریا گونه :-D

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی