گوشه ای از دنیای بی نهایت ذهن من :-)
روزی بزرگ خواهم شد زمانی که هیچ دلم نمی خواهد بزرگ شوم. روزی که آن روی زندگی را هم خواهم دید. آن روی ناخوشش را. آن روزی که از دست میدهم برای اینکه بدست بیاورم. البته من این قانون را خوب میدانم بدست آوردن هر چیزی بهایی دارد که باید پرداخت اما دانستن یا تجربه کردن کیلومتر ها فاصله دارد .
من هیچ وقت آرزویم بزرگ شدن نیست و نخواهد بود با اینکه از کودکی ام عااااشق پوشیدن لباس های بزرگ تر از قدم بودم عاشق پوشیدن پیراهن گل گلی گشاد مادربزرگم و شو گذاشتن برای خانواده در شب های شنبه عاشق پوشیدن لباس مدرسه ی خواهرم بودم اینکه بروم مدرسه اش با یک کیف به اندازه ی قدم و یک مانتو که برایم پیراهن دنباله دار محسوب میشد :-D حتی الان هم لقمه هایم را بزرگ تر از دهانم برمیدارم اما از وقتی که قدرت آرزو داشتن را پیدا کردم هیچوقت " بزرگ شدن" در آن جای نداشت.
من آدم بزرگ های زیادی را دیده بودم زندگی های همه شان را دیده بودم و آن موقع ها بود که تصمیم گرفتم را شروع کردم تصمیم بین آنچه میخواهم و آنگه روزی باید شوم . من آنچه میخواهم را انتخاب کردم .
میدانید ؟ وقت هایی که دارم خودم را برای مادرم لوس میکنم گاهی وقتا به من می نگرد و می پرسد نمیخواهی بزرگ شوی؟؟؟؟
همیشه جوابی دارم در مقابل اینگونه سوال ها . همیشه میگویم (( شما که بزرگ شدید چه خیری دیدید که من ببینم)) :-D
اما حالا برخلاف خواسته ام دارم احساسش میکنم که هر سال از سال قبل بزرگ تر میشوم و این روند کاملا تدریجی است البته برای من ! این را میگویم چون هستند کسانی که زندگی آن ها از اول بزرگ بار آورده بود یا اینکه یک شبه بزرگ شدند مثل پسر بچه ای که خانواده اش را یک شبه در سانحه از دست داده مجبور است زنده بماند زندگی کند و " بزرگ " شود .
من دارم بزرگ میشوم و نمیدانم هنوز که این خوب است یا بد . شایدم لازم!
من در زندگی دیدم که هر چه بزرگ تر شویم پاکی مان و کودک درونمان نقشش کوچک تر و کمرنگ تر میشود و من نمیخواهم ، هیچوقت نخواستم.
از وقتی یاد گرفتم آرزو کردن را رویا بافتن را حرف زدن با خدایم را ، آرزو کردم و همیشه از خدا خواستم که « میخواهم دنیایی بسازم که در آن هیچ آدم بزرگی وجود نداشته باشد ، دنیایی بسازم که فقط من باشم و یک نفر ، دنیایی که زیباست ساده است پیچیده اش نمیکنم آلوده اش نمیکنم دنیای خودم که آجر ب اجرش را با دستان خودم خواهد چید »
برای من دنیای آدم بزرگ ها غولی بود و هست زیرا که وقتی ب آن فکر میکنم بدجوری مرا می ترساند زیرا که بزرگ است شلوغ است پوسته ی زیرین دارد این رو دارد آن رو دارد پیچیده است و آدم هایش ..... بیشتر از هر. چیزی مرا " آدم" هایش میترسانند!
کسی هست که فکر میکند حرفم اشتباه است ؟ اگر هست نقدم کنید :-)
آری ! فکر ها هم غلط املایی دارند :-) اگر هست آن را بگیرید نمیخواهم بیهوده بترسم