جای امید داره هنوز مگه نه؟؟!
دلم میخواست باهاش حرف بزنم امشب خیلیم دلم میخواس
اهنگ جدید شادمهر اومده بود قفلی زد روش دلش گرفت گفت اهنگای شادمهر همش با حال و هوام یکیه حس کردم خوب نیس دلش گرفتس
پیام دادم بش دلم طاقت نیاورد گفتم خوبی ؟؟
گفت آره بدک نیستم گفتم میخوای حرف بزنیم ؟
گفت نه چیز گفتنی نیست گفتم باشه هر وقت خواستی کلا میتونیم باهم حرف بزنیم
نمیدونم ... نمیدونم چیزی ... خیلی وقته ندیدمش دلم براش تنگ شده کلی ... راستیا این روزا چقد دلم تنگ میشه برا ادمای زندگیم ... چقد دل نازک تر شدم ...چقد شبا بیشتر یادشون میفتم... میگما آدما چجوری بدون رفاقتا زندگی می کنن؟ زندن اصن؟ ... نچ نیستن بابا نیستن...
اصن اونم دلش تنگمه؟ دو هفته ای میشه منو ندیده قراره بیشترم منو نیینه اصن به یه ورشم هست ؟یا نیست ؟ ... یه صدایی درونم داد میزنه میگه هوووی دیونه فقط اون نیس که بقیه رو هم ببین کلی آدم دیگه هست که دلشون تنگته ...راس میگه نباس یه نفرو دید ولی بازم میپرسم اصن اونم دلش تنگمه؟؟ آخه میدونی؟؟ بد ناراحتش کردم بدجور ... حق داره حق داره ...
میگما امشب داشتم فکر میکردم به یه چیز رسیدم اونم اینکه وقتی یکی کار بدی میکنه دلمونو ترقی میشکونه براش اصن مهم هست که ما ببخشیمش یا نه
یا ما فقط اینجورییم یعنی برا ما فقط مهمه که طرف ما رو ببخشه؟؟؟
میخوام بگم بخشش کسی که دلش رو شکستیم اونقدر که برا ما مهمه برا یکی دیگه هم اینجوریه؟؟؟
نمیدونم ...
دلتنگی گاهی وقتا چیز بدیه سخته میکشتت ولی بعضی وفتام خوبه انگیزه مییده انگیزه گذروندن روزا رو میده به امید روزی که ببینیش ...
داشتم فکر میکردم ... یادم اومد روزی رو که موقع کنکورم بود دوماه قرار بود نبینمشون ... وسط روزام تو اون شلوغی وقت پیدا کردم رفتم سوپرایزشون کنم ... در پشتی کلاسو وا کردم منو که دیدن جیییغ زدن پریدن بغلم منو دور خودشون چرخوندن دوباره و سه باره سففت بغلم کردن نبودنم مهم بود براشون اما یه سوال دارم الانم دلشون تنگمه؟ نیست ...
باز همون صدا قبلیه میخواد بیاد داد بزنه همون حرف قبلیه رو بزنه ساکتش میکنم میگم وایسا ادامه ی کلوممو گوش بده بعد ...
اما ... یه امایی هست این وسط ... هنوز یکی هست هنوز یکی هست نبودنم مهمه براش ... در واقع بیشتر از یکیه
هنوز وقتی ماه به ماه نمیبینمش وقتی بعد مدتها میبینمش میاد بغلم جیییغ میزنه سففت بغلم میکنه
خوبه هستی حداقل ... هنوز مامانم وقتی یه روز باهام حرف نزنه دلش تنگ میشه... خوبه هستی مامان
اما بازم یه سوال دارم اون دلش تنگمه؟ وقتی دیدم نابود شدم پیش چشمش بازم دلش تنگمه؟ آخه میدونی رو من به حساب دیگه میکرد ... بهم میگفت پرنسس اولین کسی بود که اینجوری صدام میزد هیچکس قبل اون بهم اینو نگفته بود لقبم شده بود منو واقعا پرنسس میدونست حرفای نگفتشو درد دلاشو به من میزد اما یه شبه همه ی اینا فرو ریخت همش تهش اما یه خاکستری چیزی موندا هیچی هیچی هم نبود چون گفت بهم : میدونی با وجود همه ی اینا بازم برام عزیزی ؟
گفت سعی کن سعی کن بشی همون آدم قبلیه همون که من بش می گفتم پرنسس همون که عاقلانه فکر میکرد اون موقع میبخشمت ...
بهش گفتم منو ببینی حالت بد میشه دیگه نمیام ببینمت که خوب باشی دیگه منو نمی بینی ... وسط حرفاش گفت من خودم نمیتونم نباشی کلا نمیتونم...
این یعنی هنوز کور سویی هست یعنی هنوز خاکستری مونده به جا ...
جای امید داره ...
#کرگدن_های_امیدوار