موضوع امروز : نفرت
میخواهم موضوع امروزم نفرت باشد کمی درموردش دور هم حرف بزنیم گپ بزنیم به قول معروف :-)
خب نفرت چگونه پدید میاید ؟؟و ما چه زمانی از کسی متنفر میشویم؟؟
میدانید ؟ باید بگویم متنفر شدن اصلا اصلا آسان نیست به هیچ وجه .
ما آدم ها یا بهتر باشد بگویم من به شخصه بار ها و بار ها به کسی که اشتباهی مرتکب شده و یا ب هر نحوی دلم را ازرده فرصت میدهم میبخشمش با اینکه برایم راحت نیست اما میدانید چه زمانی " متنفر " میشوم؟
زمانی که چوب خط هایش پر شده باشد زمانی که هیچ جایی برای بخشیدن نگذارد زمانی که به اینجایم ( اشاره به گلو ) برساند .
من به او خیلی فرصت دادم خیلی زیاد . بدترین کارها را در حق عزیزترین هایم میکرد اما با کوچکترین محبتش نرم میشدم و فراموش میکردم میدانید که! من حافظه ی قوی ای در این مسائل ندارم :-)
اما او آخرین چوب خطش را پر کرد به اینجایم رساند همان سر سوزن محبت را هم خودش با دستان خودش نابود کرد بعدش هم . رفت و دیگر برنگشت حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد . بعد از یک باری که زنگ زد و بهش توپیدم دیگر زنگ نزد . تا الان میشود یک سال و یک ماه شایدم دوسال و یک ماه درست نمیدانم گفتم که حافظه ام آنقدر ها خوب نیست در این موارد.
وقتی همه ی وجودم از نفرت به او لبریز شده بود سین دستم را گرفت کمکم کرد و بارم را از دوشم انداخت پایین به من کمک کرد به من یاد داد که اگر نمی توانی او را ببخشی پس حد اقل او را " فراموش کن" یادش را بنداز ته ته مغزت آن قسمت های عمیق و دوردست .
من هم همین کار را کردم فراموشش کردم او را یادش را بدی هایش را. برایم مرد . هم در قلبم هم در ذهنم. حالا از او یاد میکنم اما هر بار برایش "فاتحه " میفرستم . هیچ وقت آرزوی مرگش را نکردم . زیرا مرگ برای او هدیه ای بزرگ و عامل رهایی است در صورتی که تو اصصصلا این لیاقت را ندارد که این هدیه را داشته باشد . اتفاقا برایش عمر طولانی آرزو میکنم زنده باشد نفس بکشد منتها با درد با رنج ببیند تقاص کارهایش را تقاص روحی که زخم زد به آن قلبی که شکست آن را . زمان هایی که از من از عزیزانم گرفت که دیگر هرگز برنمیگردند خاطراتی که از این ذهن لعنتی پاک نمی شوند جدا نمیشوند .
آری ! باید زنده باشد و بشنود تممممام حرف هایم را تمام بغض هایم را ببیند و بفهمد چه به سرمان آورده.
من خوبم !! خوبم ! اما بخشی از قلبم از وجودم هست که هرگز خوب نخواهد شد هرگز ارام و قرار نخواهد گرفت . بخشی که حریص است برای دیدنش برای اینکه او را عذاب دهد که به خودش قول داده این کار را خواهد کرد .
بخشی که بد شده بیرحم شده خیلی وقت است ! اما از همان حد تجاوز نمیکند و نمی گذارد تمام قلبش را تصرف کند . صبر میکنم فراموش میکنم به طور موقت او را . تا وقتی که زمانش برسد . نمیخواهم ثانیه هایم را بیش از این نابود کنم نمیخواهم دیگر حتی نبودش مثل بودنش ازارم دهد .
من خوبم !! :-)))