سقف من آرامش است

بگذار که چشم ها ببندد / کمتر به من این جهان بخندد
مشخصات بلاگ

گاهی اوقات نیاز نیست حتما سقف بالای سرمان از آهن و سیمان و گچ باشد
تا بگوییم " سقفی بالای سرمان است" میتواند این سقف آسمان سیاه و سفیدمان باشد
که شب ها با نور ماه و قندیل های آسمان و روزها با خورشید روشن شود
گاهی هم این سقف میتواند " آرامش " باشد
سقف من آرامش است :-)

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۱ ب.ظ

No apologies

بعضی وقتا ادما با کاراشون با یه سری حرفاشون طوری دلتو میشکونن که خودتم باورت نمیشه ، شاید از نظر یه آدم دیگه هم حتی اون موضوع مسخره باشه و جای ناراحتی نباشه ، شایدم من دل نازک شدم ،شایدم من کینه ای شدم... نمیدونم ... نمیدونم ... اما تو این مواقع طوری نسبت به اون آدم بی حس و بی تفاوت میشی که وقتی بهت میگه کمرم درد میکنه از پله ها افتادم نه تنها تو دلت احساس ناراحتی نمیکنی بلکه با خودت میگی حقته :/ 

چه اون طرف مادرت باشه چه صمیمی ترین دوستت چه هر کس دیگه ای ... 

و بدتر از همه اینکه هیچ عذرخواهی یا حتی تلاش برای توجیه هم دریافت نمیکنی ... و با یه رفتار کاملا عادی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده روبرو میشی ... 

حالا فک کنین با همه ی این اوصاف فردا هم تجارت امتحان داشته باشی ، هشت صبح هم باشه ، همه هم رفته باشن خونه هاشون و فقط خودت و یه بنده خدای دیگه مونده باشی و جمعه هم باشه 😑 ... امیدوارم عمق فاجعه رو اندکی هم شده دریافته باشین . 

بیخیال بابا بیاین طبق شعار و تیکه کلام عزیزم که همیشه در مواقع بحران به عزیزانم میگم عمل کنیم و به قول ساجوم همه چیز رو کتف هایمان واگذار کنیم 

شعار معروف " بش فک نکن " 

:)) 

تا درودی دیگر بدرود ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۱
** دریا **
پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۴۴ ق.ظ

یادگرفتنی های 98 و اندکی حرف دل

خیلی وقته که چیز جدیدی ننوشتم اما الان تو این وقت بی وقت دلم خواست بنویسم . 

نمیدونم اما چی باید باشه ... خوشحالی برای خوب بودن امتحانا؟... یا گفتن از حال هایی که تو یه ثانیه عوض میشن؟... یا نوشتن از غمی که انگار دلم به وجودش "،عادت" کرده؟؟ ...

هر وقت که زخمی ، دردی ، غمی چیزی تو دل آدمی ایجاد میشه درست مثل بیماری یه دوره ی حاد داره ، امان از این دوره ی لعنتی ... هیچ چیزی تو عالم نیست که دلتو به معنای واقعی خوشحال کنه ، از رو میگی میخندی اما تو پوسیده و از هم پاشیده ... مثل یه سقفی هستی که هر چهار طرفش ترک خورده و منتظر کوووچیکترین لرزس تا بریزه و از هم بپاشه...

یه دوره ی نقاهت هم داره که این دوره به مرور بعد از دوره ی حاد خودشو نشون میده... اما این دوره برعکس بیماری که بیمار درمان میشه و زخماش دارن خوب میشن تو این مواقع دوره ی نقاهت به معنی عادت کردن دل و کنار اومدن باهاش هست .. انگار این حس میشه شبیه یه دوست یا یه تنهایی که همیشه هست و بهت یادآوری میکنه از کی ، کی ، کجا خوردی ... انگار باید باشه تا مداممممم یادت بیاره که مبادا یادت بره و باااز هم بشی همون احمقی که بودی ... من از هیچ اشتباهی که مرتکبش شدم پشیمون نیستم از هیچکدومشون شاید درست نباشه بگم اما اگه ده بار هم برگردم عقب باز هم همین اشتباهات رو مرتکب میشم... چون انقدر یاد گرفتم ازشون که فکر نمیکنم اگه مرتکبشون نمی شدم میتونستم یاد بگیرمشون... 

میدونی ؟... سقف آرامش ... جدیدا قلب دردات دوباره برگشتن ، نبض تند تو رگات باز برگشته... اما یه چیزایی دیگه برنگشته و خوشحالم بابتشون 

اون عادت نکردنه... اون برنگشته و مونده ... 

یک روز هم نیست که من فکر نکنم بهشون ، که یادم بره ، حتی یک روز ... تو اوووج خندیدنام حتی ، تو بینابین اهنگای لعنتی که میشنوم ، تو همه ی لحظه های دلگیریم، همه چی همه چی ... 

اومدم فقط بنویسم خوبم اما گاهی نیستم ، عادت کردم و این خوبه ، میترسم و نمیدونم این خوبه یا نه ، خوابش رو دوبار تا حالا دیدم و نمیدونم خوبه یا نه یا هیچی اصن ، و با وجود همه و همه ی اینا هیچ کدوم منو از گذروندن روال زندگیم بازنداشت و متوقفم نکرد و این خوبه .

جدیدا دارم خیلی چیزا رو بیشتر یاد میگیرم 

مثلا اینکه برا کسی که" نمیخواد" نه طرز فکر غلطشو نه زندگیشو نه تصمیمش رو عوض کنه کوچک تریییین تلاشی نکن و یه به من چه ی خیلی بزرگ به خودت بگو ، یا اینکه دارم سکوت رو بیشتر و بیشتر تمرین میکنم که چه وقتایی خوب ازشون استفاده کنم ، یا اینکه نزارم حرف تو دلم بمونه و خودخواه باشم اندکی به قول ساجی خیلی خیلی خیلی طول کشید تا یاد بگیریم خودخواه باشیم ، 

تیکه نپرونم و مستقیم حرفمو بزنم وقتی که "لازمه"، 

... 

خب تا کشفیات بعدی بدرود ، من برم بخوابم ، فعلا و صبح بخیر با این اوصاف زمان !😑😂

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۴:۴۴
** دریا **