من آخر این بالانس لعنتی رو در میارم ببینید کی گفتم :-D
ساعت هفت بعد از ظهره و من اصلا خوابم نمیاد یه ربعی میشه که تلگرام و اینستامو بالا پایین میکنم بلکه یه چیز به درد بخور پیدا کنم
بیو ی اینستامو دستکاری میکنم ، پست علی قاضی نظام رو می خونم ، چت بچه ها رو میبینم ، پروفایلارو چک میکنم اما همه ی اینا حوصلمو بیشتر سر میبره
نا قبل این رو تخت دراز کشیده بودم و تو افکار خودم غوطه ور بودم به باشگاه فکر میکردم به اینکه من بالاخره باید این بالانس لعنتی رو در بیارم امروز سر همین بالانس نزدیک بود بلا ملا سرم بیاد وقتی داشتم میومدم پایین و مربی پاهامو ول کرد یه لحظه فقط گردنم شل شد البته مربیم سریع یه حرکت کششی بهم داد و گفت برو خونه دوس اب گرم بگیر و ماساژ بده این کار رو کردم و خوب شدم واقعا !
داشتم کلا به همه ی لحظه های اون یک ساعت امروز فکر میکردم و تو ذهنم مرور میکردم همه چیز رو
اینکه چقدررررر دلم میخواد هر سه جلسه در هفته رو برم باشگاه به اینکه چقدر دلم میخواد تو همایش باشم و اینکه به یاسی گفتم همه ی کسایی که هیپ پاپ کار میکنن همینن:-D( البته این جریان داره ) و کلا موضوعاتش حول همین محورا می چرخید
راستی دلم یه سفر میخواد یه سفر دو هفته ای به یه جای دوووور و کلی خوش گذرونی روحم داره خسته و فرسوده میشه و جسمم هم.
نمیخوام ناامیدی بدم ولی واقعیته میدونم حل میشه و وقتی شنبه بیاد کارم شروع میشه پس باید محکم باشم چون یک ماه سخت رو پیش رو دارم و باید با همه ی توان پیش برم از اینجا به بعد زندگی داره یه نموره جدی تر میشه و منم با همه ی وجود به استقبال این ورژن جدید زندگیم میرم.
روی مبل تک نفره کنار بخاری نشستم . انگشتام رو کیبورد اینور و اونور میره .
چشم سمت چپم یه ذره درد میکنه و اصلا حوصله ی درس خوندن برای آزمون فردا رو ندارم.
میدونین؟ برا هفته ی بعدم برنامه چیدم دوشنبه و چهارشنبه و شاااایدم شنبه رو تمرین کنم کار کنم تا بتونم اون بالانس لعنتی رو در بیارم باید بدنسازی هم کار کنم :-D یاد پستای صخره افتادم وقتی از تمریناش می نوشت :-D
زهرا برام تو فلش فیلمای توپ ریخت میریم که ببینیم حالا تا شب هر چه پیش آید خوش آید دیگه :-)
خب اینم گزارش کار امروز تا درودی دیگر بدرود :-)